یه دختر ِ تنها
هر روز ظهر باباجون ِ مهربون میان مهد دنبالت ، بعدش میرین پیش دوست ِ باباجون ، ایشون هم هر روز با خودکار روی دستت نقاشی میکشن یا چیزی مینویسن مثلاً : دوستت دارم یا چقدر تو خوشگلی یا تو بهترینی یا خیلی شیرین زبونی و .... یه بار که داشتم نوشته های رو دستت رو پاک میکردم دردت گرفت غر زدی، بابا بهت گفت خب به دوست ِ باباجون بگو که دیگه رو دستت چیزی ننویسه ! شما هم سریع جواب دادی : نه من نمیگم ! اگه بگم دوست ِ باباجون دلش میشکنه قربووووووووووووونت بشم مهربووووووووووووووووووووووونم که دلت مث یه دریاست فرشته کوچولوی من ادامه مطلب ترم 2B TINY TALK رو هم با نمره عالی پشت سر گذاشتی همچنان سرگرمی ِ اصلی ت خوندن کتا...